زعفران بانو

شادبودن بچه هام بزرگترین خواسته ی زندگیم

ادبیات زعفران بانو در 23 ماهگییییی

1392/5/7 1:01
654 بازدید
اشتراک گذاری

توتن باسه:روشن باشه

niniweblog.com

دالیلال بپاپه:دانیال بخوابه

niniweblog.com

النا پیپ کرده واااایسبز

niniweblog.com

طاپی بلن لو:فاطی بلند شو

niniweblog.com

الو توتن سلامی:الو سوسن سلامتی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (12)

مامان فاطمه کوچولو
13 مرداد 92 23:13
عزیزم. چه شیرین شده دختر گلم. واااااااااااای گل منی نازنین با این حرفات




ممنونم خاله
مامان محمدطاها
16 مرداد 92 0:08
دختره و یه دنیا شیرین زبونی
خوش به حالتون




عزیزم خدا محمد طاها رو واستون نگه داره و یه شیرین زبونشم هدیه بده امییین
سودابه
18 مرداد 92 23:22
قدر بشناسید مستان آخرین پیمانه را
ساقی امشب میکند تعطیل این میخانه را
گو به مهمانان که مهمانی به پایانش رسید
خورده یا ناخورده؛ باید ترک کرد این خانه را
عید سعید فطر مبارک




عید شما مبارک
مامانی درسا
20 مرداد 92 2:10
عزیزمی چه خوشگل حرف میزنی عزیزم ....... همیشه سلامت باشی و شاد ..... ممنون که به دیدنمون اومدین ....... دوستتون داریم





ممنونم دوستم
مامان فاطمه کوچولو
22 مرداد 92 19:15
متشکرم مامان خانم عزیز.
مامان فاطمه کوچولو
24 مرداد 92 6:41
کی دوباره عکسای جدید دخملی را می بینیم مامان خانم


ممنون عزیزم که پیگیر هستید به زودی
مامان فاطمه کوچولو
25 مرداد 92 13:10
سلام مامان خانم
پستی با عنوان " بخاطر دخترم دلتنگم" زدم که به راهنمایی شما احتیاج دارم. وقت کردی یه سر بیا وبم و بخون
منتظرتم.متشکرم عزیزم


حتما عزیزم
مامان فاطمه کوچولو
28 مرداد 92 10:46
مامان خانم جان من اولش زیاد حساس نبودم. اما اطرافیان و فامیل اینقدر گفتند و گفتند تا اینکه منم واقعا حساس و دلشکسته شدم. همه دخترم را با خودم که یک نویسنده ام مقایسه می کردند. می گفتند از شما تعجب می کنم مامان فاطمه که تو خودت این همه باهوش و یک نویسنده ای اما دخترت بلد نیست حرف بزنه. بماند که چه چیزهایی می گفتند. ببخشید عزیزم سر شما را هم به درد اوردم
ولی الان با صحبت های دوستان و مامان خوب این دنیای مجازی دیگه ناامید نیستم. شایددر وجود دختر منم یک انیشتین نهفته باشه که تا 5 سالگی نتونست حرف بزنه
باز هم از شما متشکرم خانومم


مامان محمدطاها
28 مرداد 92 14:52
درگیر تولدین که نیستین


عزیزم نیایش رو از شیر میگرفتم
مامان محمدطاها
28 مرداد 92 15:30
وای توروخدا تجربه هاتون به منم بگید این روزا خیلی تو فکرشم
اجی سارا
25 اسفند 92 11:26
راستی اینویادت رفت بنویسییایا عیو یعنی وقتی بچه تربودی میومدی به من میگفتی ساراعروسک میخوام
اجی سارا
2 فروردین 93 12:25
قربونت نفس خانم اجی سارا عاشقتم