جشن قدم
خوشگل مامان :درست چند روز بعد از تولد یکسالگیت تاتی تاتی کردی و این شد اغاز راهی طولانی و پر فراز و نشیب که قراره در مسیر موفقیت برداری. به یمن قدوم مبارکت یه جشن قدم سه نفری گرفتیم و تا اخر شب من وبابایی کمکت کردیم تعادلت رو توی راه رفتن حفظ کنی .نیایش خانم هم از این که تونسته بود راه بره خیلی خوشحال بود ...
نویسنده :
مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
14:44
فرهنگ نامه نیایش جون از10 ماهگی تا16 ماهگی
افتاد:اوتاد باب اسفنجی:با پروانه:پبایه عروسک:عوو ساعت:عت خاله:اله علی:عیی زهرا:زهیا مریم:میم الهام:الی ابوذر:ابو ماما. بابا .دایی . عمو ...
نویسنده :
مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
16:52
اولین بهار بودنت
فرشته خانمم یک شب قبل از اینکه زمینی بشی دیوان حافظ رو باز کردم .خواجه شیراز نوید امدنت را اینگونه به من داد: شممت روح وداد وشمت برق زصال /بیا که بوی ترا میرم ای نسیم شمال امسال شهریور تو در کنار ماهستی وما یکسالگی ترا جشن میگیریم ...
نویسنده :
مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
16:32
بسیار سفر باید
در استانه یکسالگی
دختر زیبایم .زعفرانم.اصلا تمایلی به نوشتن این مطلب را نداشتم.اما از انجا که زندگی ما انسان ها ترکیبی از غم وشادی است این خاطره تلخ را هم در وبلاگت مینویسم.وقتی که ١١ ماهه بودی و هنوز راه نمیرفتی دست زیبایت در حین بازی دچار اسیب شد ودل من وبابایی حسابی لرزید.خیلی سریع تورا به بیمارستان منتقل کردیم وازجان ودل برای بهبودیت تلاش کردیم.ان روز مامانی به اندازه تمام عمرش اشک ریخت ودعا کرد.اما خیلی زود خوب شدی ودوباره خنده های شیرینت به زندگی ما رنگ شادی داد. ...
نویسنده :
مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
8:53
بدون عنوان
کفشدوزک جون
واکسن 4ماهگی
دختر نازم اذرماه 90 وقتی سه ماه بودی بابایی مارو برد جهرم خونه مامان جون اینا.اونجا هوا خیلی سرد بود وما بیشتر تو خونه میموندیم تا گل دخنرمون سرما نخوره .یک ماهی اونجا بودیم تا وقت واکسن زدنت رسید .میدونی واکسن 4ماهگی رو کی بهت زد:اره خاله سوسن مهربونت ...تا همیشه سالم و تندرست بمونی ...
نویسنده :
مامان سیده نیایش و سید شهریار هستم.
8:10